Home CULTURE (42/54) “At dawn we woke to the sound of shots. First the…

(42/54) “At dawn we woke to the sound of shots. First the…

by NORTH CAROLINA DIGITAL NEWS



(42/54) “At dawn we woke to the sound of shots. First the machine gun fire, then the single shots. That morning I counted more than ever before: twenty-one. When the newspaper arrived that morning, I ran my finger down the list until I found his name. It has always been my belief, that if one of us could have survived, it should have been him. He could have united people. His entire life, all his thoughts, all his words, led back to one thing: our common destiny. When you only fight for one lane, one party, one policy, all you see is conflict. Unity is so elusive. There is only one thing we all share: Iran. And nobody knew Iran more, nobody loved Iran more, than Dr. Ameli. We’d later learn his last words were: ‘Do not think of me, think of Iran.’ He was so brilliant. He could have earned all the money in the world. But that’s not where he stored his treasures. He chose to have less, so he could do more. And that is the rarest kind of person. There should be a statue of him in the center of Tehran. But nobody heard the story of his life. Nobody heard the story of his death. It was a seed that didn’t fall into soil. It was too dangerous to even hold a memorial service. We couldn’t grieve. We couldn’t gather together to share our memories. Our only way to honor him was to keep working, to keep resisting in whatever small way we could. We found an empty conference hall, a place so isolated that no one could hear our voices. And we’d hold meetings late at night. We’d bring in singers with beautiful voices, and they’d sing songs. Songs about loving Iran. And as people were leaving we’d hand out cassettes with the speeches of Dr. Ameli. At the very least we could spread his words. On the cover of the cassette we put a picture of his face, next to The Lion and The Sun. They’re two of the oldest symbols of Iran. The sun, the source of all light. And the lion. The lion is the most powerful animal in Iran. It’s loyal. It would do anything for its tribe. And it doesn’t run from anything. The lion is not the largest animal, but its power doesn’t come from its size. It comes from its heart. Its courage. Its soul. Its 𝘕𝘪𝘳𝘰𝘰.” 

پنج بامداد با شلیک مسلسل از خواب پریدم. تک‌تیرها را شمردم. از روزهای پیش بیشتر بود. ۲۱ تیر. همینکه روزنامه‌ رسید، با سرانگشتم لیست نام‌ها را دنبال کردم تا به نام او رسیدم. همیشه بر این باور بودم که اگر از ما دو تن یکی جان به در ‌برد، ‌باید او باشد. او می‌توانست مایه‌ی همبستگی مردم‌ باشد. پراکندگان را گرد هم آورد و گُسَستگان را به هم بپیوندد. در درازای زندگی‌اش همه‌ی اندیشه‌هایش، واژگانش به یک سرچشمه باز می‌گشتند و آن سرنوشت مشترک ملی بود. سخنانش پرواز می کردند. اتحاد چنان گریزان است که وقتی برای یک خط یا یک حزب یا یک سیاست مبارزه کنی، آنچه می‌بینی تنها کشمکش است. تنها یک چیز است که ما در آن مشترک هستیم و آن ایران است. و ایران است که ما برایش مبارزه می‌کنیم. بر آنم کسی بیش از او درباره‌ی ایران نمی‌دانست و ایران را دوست نداشت. چندی بعد شنیدیم که واپسین سخنش چنین بوده است: “به من نیندیشید، به ایران بیندیشید.” دکتر عاملی اندیشمندی یگانه بود. می‌توانست از پس هر کاری برآید. فرهمند بود. آزمندی از جانش دور بود، گنجینه‌ی جانش آکنده از مهر ایران بود. آگاهانه برگزیده بود کمتر داشته باشد تا بیشتر کار کند، برای ایران. چنین کسانی کمیابند، بلکه نایاب. باید تندیسی از او در دل ایرانشهر ساخت. کس داستان زندگی‌اش را نشنید. کس داستان مرگ‌اش را نشنید. گویی دانه‌ای بود که در خاک نیفتاده است. مراسم یادبودی هم بر پا نشد. نتوانستیم به یاد او گرد هم‌آییم و غمگُساری کنیم. درد مرا رها نمی‌کرد. تنها راه دوام آوردن، ادامه‌ی کار بود. پایداری تا توان داریم. تالاری که هیچکس نتواند صدایمان را بشنود، پیدا کردیم. و شب‌ها دیرهنگام گرد هم می‌آمدیم. می‌آمدند تا با نوای خوش برای ایران آواز و ترانه ‌بخوانند، سرودهای ملی، مردمی و میهنی. سرودهای دلدادگی به ایران. نوارهای کاست سخنرانی‌های دکتر عاملی را میان مردم پخش می‌کردیم. کمترین کاری که می‌توانستیم انجام دهیم، پخش کردن اندیشه‌هایش بود. بر روی جلد نوار کاست، چهره‌‌ی تابناکش کنار درفش شیر و خورشید نشان بود؛ دو‌ نماد امیدبخش از روزگاران کهن‌: خورشید، سرچشمه‌ی نور و روشنایی و شیر، دلیرترین جاندار ایرانزمین. شیرخانواده دوست، شیر گریزناپذیر، نمادی از جان و دل، دلیری و نیرو



Source link

Related Posts